جدول جو
جدول جو

معنی قلعه بان - جستجوی لغت در جدول جو

قلعه بان
(قَ عَ / عِ)
کوتوال. دژبان
لغت نامه دهخدا
قلعه بان
دژبان، دژدار، قلعه بیگی، قلعه دار، کوتوال
فرهنگ واژه مترادف متضاد

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

(قَ عَ)
دهی است از دهستان بکش بخش فهلیان ممسنی شهرستان کازرون، واقع در 11هزارگزی جنوب خاوری فهلیان و 1500 هزارگزی شوسۀ کازرون به فهلیان. موقع جغرافیایی آن دامنه وهوای آن گرمسیری مالاریایی است. سکنۀ آن 222 تن است. آب آن از چشمه و محصول آن غلات، نخود و شغل اهالی زراعت است. راه مالرو دارد. مردم این ده در دو محل بالا و پایین به فاصله یک هزار گز اقامت دارند. سکنۀ ده بالا 166 تن است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 7)
لغت نامه دهخدا
(قَ عَ حَ سَ)
از نقاطی است در جنگل زیارت استرآباد که خرابه هائی در آن دیده میشود. رجوع به مازندران و استرآباد رابینو ص 171 شود
لغت نامه دهخدا
نام یکی از قلاع اسمعیلیه که بدست هولاکوخان در سال 650 هجری قمری ویران گشت: ... در سلخ شوال سنۀ خمسین و ستمائه بیرون رفت ودر خدمت هولاکوخان ایلی و مطاوعت نمود هولاکوخان بفرمود تا قلاع ملاحده خراب کردند در مدت یکماه قرب پنجاه قلعۀ حصین چون الموت و ... و تاج و ... مسخر شد و خراب گردانید، (تاریخ گزیده چ ادوارد برون ج 1 ص 527)
لغت نامه دهخدا
(قَ عَ بِ لَ)
از دهستان قنقری پایین (سفلی) بخش بوانات شهرستان آباده، واقع در 26هزارگزی باختر سوریان و 30هزارگزی شوسۀ اصفهان به شیراز. موقع جغرافیایی آن جلگه و هوای آن معتدل است. سکنۀ آن 123 تن است. آب آن از قنات تأمین میشود. و محصول آن غلات، حبوب، میوه جات و شغل اهالی زراعت و باغبانی است. صنایع دستی زنان قالی بافی است. راه فرعی دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 7)
لغت نامه دهخدا
(قَ عَ بِ)
دهی است از بخش نصرت آباد شهرستان زاهدان، واقع در 31هزارگزی جنوب خاوری نصرت آباد و 18هزارگزی شوسۀ زاهدان به خاش. موقع جغرافیایی آن جلگه و هوای آن گرمسیری مالاریایی. سکنۀ آن 558 تن است. آب آن از قنات و محصول آن غلات. و شغل اهالی زراعت است. راه مالرو دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 8)
لغت نامه دهخدا
(بَ مَ)
نام قلعه ای است در هندوستان. (برهان) (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(قَ عَ گَ)
دهی است از بخش قصرقند شهرستان چاه بهار، واقع در 13هزارگزی باختر قصرقند و کنار راه فرعی نیک شهر به قصرقند موقع جغرافیایی آن کوهستانی و هوای آن گرمسیری و مالاریایی، 400 تن سکنه دارد. آب آن از رودخانه و محصول آن غلات، برنج، خرما، و شغل اهالی زراعت و ریسندگی. راه فرعی دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 8)
لغت نامه دهخدا
(قَ عَ بَ دَ)
دهی است جزء دهستان بهنام عرب بخش ورامین شهرستان تهران. این ده در 18هزارگزی جنوب خاور ورامین و کنار راه آهن و در جلگه واقع و هوایی معتدل دارد. سکنۀ آن 768 تن است. آب آن از قنات و محصول آن غلات، چغندر قند، میوه و شغل اهالی کشاورزی است. این ده دبستان و از آثار قدیمه تپه ای دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 1)
لغت نامه دهخدا
(قَ عَ خُ مُ رُوْ وَ)
دهی است از بخش سنجابی شهرستان کرمانشاهان، واقع در 6هزارگزی جنوب خاوری کوزران و یک هزارگزی خاور راه فرعی کوزران به چهارزبر. موقع جغرافیایی آن دشت و هوای آن سردسیری است. سکنۀ آن 200 تن است. آب آن از قنات و محصول آن غلات، حبوب، دیم، لبنیات و شغل اهالی زراعت و گله داری است. راه مالرو دارد. در تابستان اتومبیل میتوان برد. قلعۀ خرابۀ قدیمی دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 5)
لغت نامه دهخدا
(قَ عَ بُ لَ)
دهی است از دهستان چرام بخش کهکیلویه شهرستان بهبهان، واقع در یکهزارگزی شمال چرام مرکز دهستان و 22هزارگزی شمال شوسۀ آرو به بهبهان. موقع جغرافیایی آن دشت و هوای آن گرم سیری مالاریایی است. سکنۀ آن 180 تن است. آب آن از رودخانه و محصول آن غلات، برنج، میوه، پشم و لبنیات و شغل اهالی زراعت و حشم داری و صنایع دستی زنان قالیچه و جوال بافی و گلیم بافی است. راه مالرو دارد. ساکنین از طایفۀ چرام هستند. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 6)
لغت نامه دهخدا
(پَ)
گاوران. (آنندراج)
لغت نامه دهخدا
(عَزْ زا نُ خَ)
قلعه ای است بر فرات. (منتهی الارب). شهری است بر رود فرات ازآن زباء، و خواهر او شهری در مقابل آن داشت بنام عدان. (از معجم البلدان)
لغت نامه دهخدا
(قَ عَ عَبْ با)
دهی است از دهستان بلوک شرقی بخش مرکزی شهرستان دزفول، واقع در 13هزارگزی جنوب دزفول و 11هزارگزی جنوب اتومبیل رو شوشتر به دزفول. موقع جغرافیایی آن دشت و هوای آن گرمسیری مالاریائی است. سکنۀ آن 100 تن است. آب آن از رود خانه دز و محصول آن غلات، برنج، کنجد و شغل اهالی زراعت است. راه مالرو دارد و ساکنین از طایفۀ عشایر بختیاری هستند. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 6)
لغت نامه دهخدا
(قَ عَ شَ)
دهی است از دهستان شیان بخش مرکزی شهرستان شاه آباد، واقع در 16هزارگزی خاور شاه آباد و کنار راه فرعی شاه آباد به هرسم. موقع جغرافیایی آن دشت و هوای آن سردسیری است. سکنۀ آن 1526 تن است. آب آن از سراب شیان و محصول آن غلات، حبوبات، چغندر قند، صیفی، توتون، لبنیات، میوه جات و شغل اهالی زراعت و مختصر گله داری است. راه اتومبیل رو و دبستان و تپه ای از آثار ابنیۀ قدیم در کنار آبادی وجود دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 5)
لغت نامه دهخدا
(قَ عَ)
دهی است از بخش نجف آباد شهرستان اصفهان، واقع در 6 هزارگزی خاور نجف آباد متصل بشوسۀ اصفهان به نجف آباد. موقع جغرافیایی آن جلگه و هوای آن معتدل است. سکنۀ آن 1003 تن است. آب آن از قنات و چاه و محصول آن غلات، بادام، حبوبات، انگور، سیب زمینی، هندوانه، پسته، هلو، زردآلو، گوجه و شغل اهالی زراعت و صنایع دستی زنان کرباس بافی است، دبستان دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 10)
لغت نامه دهخدا
(قَ عَ حَ سَ)
ده مرکز دهستان پیچرانلو بخش باجگیران شهرستان قوچان، واقع در 30هزارگزی جنوب باختری باجگیران و 4هزارگزی جنوب مالرو عمومی باجگیران به نظرعلی. موقع جغرافیایی آن کوهستانی و سردسیری است. سکنۀ آن 359 تن، آب آن از چشمه محصول آن غلات، بنشن و شغل اهالی زراعت و مالداری و هیزم کنی و قالی و کرباس بافی است. راه مالرو دارد. و دارای دبستان و پاسگاه ژاندارمری و 6 باب دکاکین مختلفه است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 9)
لغت نامه دهخدا
(پُ فُ)
قلعه دارنده. قلعه بان. دژبان:
قلعه داران خزینه ها بردند
قلعه را با کلید بسپردند.
نظامی
لغت نامه دهخدا
(قَ عَ)
دهی است جزء دهستان بهنام وسط بخش ورامین شهرستان تهران، واقع در 3هزارگزی خاور ورامین کنار راه شوسه و راه آهن. این ده در جلگه قرار گرفته و هوایی معتدل دارد. سکنۀ آن 431 تن است. آب آن از قنات و محصول آن غلات، صیفی و چغندرقند و شغل اهالی زراعت است راه ماشین رو دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 1)
لغت نامه دهخدا
(قَ عَ بَ)
دهی است از دهستان پائین ولایت بخش فریمان شهرستان مشهد، واقع در 71هزارگزی جنوب خاوری فریمان و 10هزارگزی جنوب مالروعمومی فریمان به آق دربند. موقع جغرافیایی آن دامنه و معتدل است. سکنۀ آن 117 تن است. آب آن از قنات و محصول آن غلات، بنشن و شغل اهالی زراعت و مالداری است. راه مالرو دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 9)
لغت نامه دهخدا
(قَ عَ بَ بَ)
دهی است از دهستان اندیکا بخش قلعۀ زراس شهرستان اهواز، واقع در 26هزارگزی شمال خاوری قلعۀ زراس. موقعجغرافیایی آن جلگه و معتدل است. سکنۀ آن 105 تن، آب آن از چشمه و محصول آن غلات و شغل اهالی زراعت است. راه مالرو دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 6)
لغت نامه دهخدا
(قَ عَ)
دهی است از دهستان میان آب بخش مرکزی شهرستان شوشتر، واقع در 18هزارگزی جنوب خاوری شوشتر و کنار راه تابستانی شوشتر به بندقیر و کنار شمال خاوری شطالعرب. موقع جغرافیایی آن دشت و هوای آن گرمسیری است. سکنۀ آن 2500 تن است. آب آن از رود شطیط و محصول آن غلات و شغل اهالی زراعت است راه در تابستان اتومبیل رو است. و ساکنین از طایفۀ عرب هستند. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 6)
لغت نامه دهخدا
(قَ عَ)
دهی است از دهستان بیلوار بخش مرکزی شهرستان کرمانشاهان، واقع در 3هزارگزی خاور دیزگران و کنار راه سرتخت. موقع جغرافیایی آن کوهستانی و هوای آن سردسیری است. سکنۀ آن 455 تن است. آب آن از چشمه های متعدد و محصول آن غلات، حبوبات، توتون، صیفی، میوه جات، قلمستان، و شغل مردم زراعت و صنایع دستی زنان قالیچه، جاجیم و گلیم بافی است. راه مالرو دارد. در ارتفاع 1982 گز واقع و از قراء مرتفع و ییلاقی دهستان بیلوار محسوب میشود. درو گندم آن در اواسط مرداد ماه میباشد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 5)
لغت نامه دهخدا
(قَ عَ بِ)
قلعه ای است در افریقیه منسوب به بسربن ارطاه عامری. (از معجم البلدان)
لغت نامه دهخدا
(بُ)
نام قلعه ای است مشهور. (برهان) (هفت قلزم) (ناظم الاطباء) (انجمن آرا) (آنندراج). قلعه ای است به حدود افغانستان. رجوع به جغرافیای تاریخی سرزمینهای خلافت شرقی چ 1337 هجری شمسی بنگاه ترجمه و نشر کتاب صص 369- 368 و بعد شود
لغت نامه دهخدا
قلعه ایست مستحکم و شهری از نواحی ارمنستان بین ارزنه الروم و خلاط که معادن آهن دارد، (از معجم البلدان) (مراصد الاطلاع)، حوضی باشد کوچک سر، از اندرون فراخ که آب صحن خانه و آب مبرز در آن جمع میشود، (آنندراج) (غیاث اللغات)، تن شوی، جای دست و رو شستن، (یادداشت مؤلف) (ناظم الاطباء)، چاه تن شوی،
- بالوعۀ ابلیس، کنایه از دنیا، (انجمن آرای ناصری)،
- بالوعۀ بلا، کنایه از دنیا، (انجمن آرای ناصری)،
- بالوعۀ شیطان، کنایه از دنیا، (انجمن آرای ناصری)،
- بالوعۀ غول، کنایه از دنیا، (انجمن آرای ناصری)،
- بالوعۀ محنت، کنایه از دنیا، (انجمن آرای ناصری)
لغت نامه دهخدا
(قَ عَ نِ)
دهی است از دهستان دشمن زیاری بخش کهکیلویه شهرستان بهبهان، واقع در 11هزارگزی جنوب باختری قلعه کلات مرکز دهستان و 46هزارگزی شمال شوسۀ آرو به بهبهان. موقع جغرافیایی آن کوهستانی و هوای آن سردسیری مالاریایی است. سکنۀ آن 170 تن است. آب آن از چشمه و محصول آن غلات، برنج، پشم، لبنیات و شغل اهالی زراعت و حشم داری و صنایع دستی زنان قالی و قالیچه و جوال و پارچه بافی است. راه مالرو دارد. و ساکنین از طایفۀ دشمن زیاری هستند. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 6)
لغت نامه دهخدا
(قَعَ)
دهی است از دهستان بخش بستان آباد شهرستان تبریز، واقع در 12 هزارگزی جنوب بستان آباد و 8 هزارگزی شوسۀ میانه به تبریز. موقع جغرافیایی آن کوهستانی و سردسیر، سکنۀ آن 330 تن است. آب آن از چشمه و محصول آن غلات، یونجه، شغل اهالی زراعت و گله داری است. راه آن مالرو است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 4)
لغت نامه دهخدا
نام قلعه ای در خراسان قدیم که نام آن بدینسان درعالم آرای عباسی آمده است: غره شهر محرم از فرهادجرد سرجام سوار شده... بایلغار روانه گشتند ودر راه فرهادخان و امراء که یک منزل از قلعۀ باغندپس آمده بودند به موکب همایون پیوستند و اﷲ ویردیخان و گنجعلی خان نیز اردوی خود را انداخته با جمعی که اسب ایلغار داشته اند ایلغار کرده در سر پل هرات رودبه موکب همایون پیوستند. (عالم آرای عباسی ص 570)
لغت نامه دهخدا
(قَ عَ)
دهی است جزء دهستان حومه بخش مرکزی شهرستان اهر، واقع در 22هزارگزی جنوب خاوری اهر و 3هزارگزی شوسۀ اهر به خیاو. موقع جغرافیایی آن کوهستانی و هوای آن معتدل مایل به گرمی مالاریایی است. این ده دارای 91 تن سکنه است. آب آن از چشمه و محصول آن غلات و حبوب و شغل اهالی زراعت و گله داری و صنایع دستی فرش و گلیم بافی است. راه مالرو دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 4)
لغت نامه دهخدا
(قَ عَ)
دهی است از دهستان جاپلق بخش الیگودرز شهرستان بروجرد، واقع در 26هزارگزی شمال باختری الیگودرز و 7هزارگزی باختر شوسۀ شاه زند به ازنا. موقع جغرافیایی آن جلگه و معتدل است. سکنۀ آن 479 تن است. آب آن از قنات و چاه و محصول آن غلات، لبنیات، چغندر، پنبه، صیفی و شغل اهالی زراعت و گله داری و صنایع دستی زنان قالی و جاجیم بافی است. راه مالرو دارد و اتومبیل میتوان برد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 6)
لغت نامه دهخدا
(اَرْ را)
نام قلعه ای از نواحی قزوین. (معجم البلدان) ، بچۀ گوسفند و گاو وقتی از شکم مادربرآمده باشد. (از منتهی الارب) (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(رَ)
قلعه ای است به اندلس. (آنندراج) (از متن اللغه). قلعه ای است به اندلس و از آن قلعه است محمد بن سعد لغوی و قاسم بن شارب فقیه و محمد بن یحیی نحوی. (منتهی الارب) (تاج العروس). نام شهری واقع در اندلس از اعمال طلیطله. (از معجم البلدان). و رجوع به قاموس الاعلام ترکی شود
لغت نامه دهخدا
تصویری از قلعه دار
تصویر قلعه دار
کلاتدار محافظ قلعه دژبان کوتوال. یا قلعه دار سپهر. آفتاب خورشید
فرهنگ لغت هوشیار